Love
خنده های ما در خلال روز های زندگی ، در عبور روزهای کودکی ؛ و در شروع یک بلوغ مخملی گم شدند ... آه زندگی ! زود اعتراف کن ! خنده های ما کجاست ؟ دست و نزد کیست ؟ آه زندگی ... آی زندگی ... زود و زود و زود تند و تند و تند پاسخم بده ... این که چیزی نبود حاظر بودم جونمم برات بدم ولی خیلی راهت ولم کردی اگه دوسم داشتی ولم نمکردی اگه راست میگی الان بیا وضعمو ببین دارم دیونه میشم توهم اینجوری قلب منو شکوندی اومیدوارم کسی قلبتو نشکونه تو نترس و زن بمان
گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی گرفته دلم ، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی ، کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی... نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام ، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام در لا به لای برگهای زندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ، نیست روزی که از تو نگفته باشم امروز آمد و از تو گفتم ،نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم ، دلم خالی نشد و گرفته دلم ، کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟ نیستی و حتی سراغی از دلم نمیگیری ، یک روز نباشم که تو مثل من نمیمیری.... نمیبینی چشمهایم را ، نمیمانی تا دلم را ، به نقطه خوشبختی برسانی ، مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد از اینکه همیشه تو را خواهم داشت نمیخواهی دلم را ، نمیدانی راز درونم را ، نمیگذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد ،
پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه یادته یادگاری نوشتی رو دیواری که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری حالا می خوایی بری من و بزاری تنها منم بدون تو می شم بی خیال دنیا نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس هر کسی واسه خودش یه خدایی داره نه که نفرینت کنم نه این رسم روزگاره که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست اونم همدمی واسه این دل سادست با اون خاطره هایی که واسم شیرین و تلخه بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخت یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه
احمق*ها همیشه زیادند
نترس از تهمت دیوانه*های شهر
که اگر بترسی
رفته رفته
زنِ مردنما می*شوی
ببرمش روی تخت بخوابونمش
دست ببرم لای موهاش و نوازشش کنم
وسط گریه هاش بگم غصه نخور خودم جان
اگر هم نشد به جهنم!...
بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره
دفتر خاطراتت و تو خلوتت بسوزون
Power By:
LoxBlog.Com |