Love

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1398برچسب:,ساعت 19:24 توسط (zed)| |

نوشته شده در جمعه 22 دی 1398برچسب:,ساعت 22:1 توسط (zed)| |

نوشته شده در شنبه 16 دی 1398برچسب:,ساعت 17:19 توسط (zed)| |

 

 

 

خنده های ما

در خلال روز های زندگی ،

در عبور  روزهای کودکی ؛

و در شروع یک بلوغ مخملی

 گم شدند ...

آه زندگی !

زود اعتراف کن !

خنده های ما کجاست ؟

دست و نزد کیست ؟

آه زندگی  ...

آی زندگی ...

زود و زود و زود

تند و تند و تند

پاسخم بده ...

 

نوشته شده در سه شنبه 5 دی 1398برچسب:,ساعت 12:32 توسط (zed)| |

 

 

این که چیزی نبود حاظر بودم جونمم برات بدم ولی

خیلی راهت ولم کردی اگه دوسم داشتی ولم نمکردی

اگه راست میگی الان بیا وضعمو ببین دارم دیونه

میشم

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1398برچسب:,ساعت 23:52 توسط (zed)| |

 

توهم اینجوری قلب منو شکوندی

اومیدوارم کسی قلبتو نشکونه

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1398برچسب:,ساعت 23:35 توسط (zed)| |

 

نگاه کن باقلبم چیکار کردی

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1398برچسب:,ساعت 23:33 توسط (zed)| |

تو نترس و زن بمان
احمق*ها همیشه زیادند
نترس از تهمت دیوانه*های شهر
که اگر بترسی
رفته رفته
زنِ مردنما می*شوی

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1398برچسب:,ساعت 20:12 توسط (zed)| |

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1398برچسب:,ساعت 20:5 توسط (zed)| |

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1398برچسب:,ساعت 19:46 توسط (zed)| |

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1398برچسب:,ساعت 19:45 توسط (zed)| |

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1398برچسب:,ساعت 19:43 توسط (zed)| |

نوشته شده در یک شنبه 3 دی 1398برچسب:,ساعت 15:0 توسط (zed)| |

نوشته شده در یک شنبه 3 دی 1398برچسب:,ساعت 14:58 توسط (zed)| |

نوشته شده در یک شنبه 3 دی 1398برچسب:,ساعت 14:50 توسط (zed)| |

نوشته شده در یک شنبه 3 دی 1398برچسب:,ساعت 12:54 توسط (zed)| |

نوشته شده در شنبه 2 دی 1398برچسب:,ساعت 17:43 توسط (zed)| |

نوشته شده در شنبه 2 دی 1398برچسب:,ساعت 17:38 توسط (zed)| |

نوشته شده در جمعه 1 دی 1398برچسب:,ساعت 2:53 توسط (zed)| |

نوشته شده در جمعه 1 دی 1391برچسب:,ساعت 1:54 توسط (zed)| |

نوشته شده در جمعه 1 دی 1398برچسب:,ساعت 1:4 توسط (zed)| |

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 23:54 توسط (zed)| |

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 23:10 توسط (zed)| |

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 23:9 توسط (zed)| |

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 23:5 توسط (zed)| |

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1398برچسب:,ساعت 23:1 توسط (zed)| |

 

گاهی دلم میخواد خودم رو بغل کنم

ببرمش روی تخت بخوابونمش

ملافه رو بکشم روش

دست ببرم لای موهاش و نوازشش کنم

حتی براش لالایی بخونم

وسط گریه هاش بگم غصه نخور خودم جان

درست میشه...درست میشه...

اگر هم نشد به جهنم!...

تموم میشه...بالاخره تموم میشه...
 
 

 

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1398برچسب:,ساعت 17:6 توسط (zed)| |

 

گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی

 

گرفته دلم ، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی ، کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی...

 

نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام ، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام

 

 در لا به لای برگهای زندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ، 

 

   نیست روزی که از تو نگفته باشم

 

 امروز آمد و از تو گفتم ،نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم ،

 

  دلم خالی نشد و گرفته دلم ، کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟

 

نیستی و حتی سراغی از دلم نمیگیری ، یک روز نباشم که تو مثل من نمیمیری....

 

 نمیبینی چشمهایم را ، نمیمانی تا دلم را ، به نقطه خوشبختی برسانی ،

 

مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد از اینکه همیشه تو را خواهم داشت

نمیخواهی دلم را ، نمیدانی راز درونم را ، نمیگذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد ،


نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1398برچسب:,ساعت 16:49 توسط (zed)| |

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم  
 

حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم


این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش


اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش

اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره
بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره

عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه


خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه


یادته یادگاری نوشتی رو دیواری

که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری


حالا می خوایی بری من و بزاری تنها


منم بدون تو می شم بی خیال دنیا


نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست


تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس


هر کسی واسه خودش یه خدایی داره


نه که نفرینت کنم نه  این رسم روزگاره


که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ


تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست  


اونم همدمی واسه این دل سادست  


با اون خاطره هایی که  واسم شیرین و تلخه


بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخت

 


دفتر خاطراتت و  تو خلوتت بسوزون  

یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون


اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی


حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی


کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه


خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1398برچسب:,ساعت 16:45 توسط (zed)| |

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 16:39 توسط (zed)| |


Power By: LoxBlog.Com