حالم خیلی خرابه


Love

 

از آنچه باخته ام خودم را ساخته ام تا بگويم آنچه را باخته ام ،

 

 

فراموش كرده ام .روز گاري از زندگي ام را به پاي كسي گذاشتم كه

 

 

دوستش مي داشتم ولي او هيچ وقت مرا دوست نداشت و چگونه دوستش

 

 

 بدارم آگاه از اين كه هرگز برايش اهميتي ندارم ، به او حق مي دهم

 

 

 شايد او هم مانند من يكي را دوست داشته است... حال از خود مي

 

 

پرسم : او را براي هميشه دوست خواهم داشت؟ افسوس كه چنين

 

 

نخواهد بود! او را فراموش كرده ام . من زماني به خود نگريستم كه

 

 

 ديگر سينه ام شكافته ، قلبم فسرده و روحم سپرده شده بود . بايد صبر

 

 

مي كردم تا زخم سينه ام با نمك خوب شود ، با قلبم چه كار مي كردم

 

 

براي گرم شدن در آفتاب گذاشتمش اما آتش گرفت ، چاره اي نداشتم

 

 

 نيمي از خاكستر قلب سوخته ام را به آب و نيم ديگر را به خاك سپردم

 

 

 و به يادم ماند كه روحم ، روحم ، روح من هيچ موقع ، هيچ وقت و

 

 

هيچ زماني از او جدا نشد . يادگار او سوالي است بي انتها : آيا صبر

 

 كنم بر او كه بر من صبر نكرد ؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 3 دی 1398برچسب:,ساعت 23:3 توسط (zed)| |


Power By: LoxBlog.Com